یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

شبیه یک کولی خانه به دوشم

نمی دونم چه مرضی در من هست از 6 سال پیش که وبلاگ زدم کلا یه دور همه سرویس دهنده های وبلاگ رو تجربه کردم. الان هم نه این که بلاگ اسکای خوب نباشه ها اما وسوسه شدم ببینم بیان چطوره و خب ویژگی های جذابی داشت. لذا دوباره خانه به دوش نقل مکان می کنیم به این جا

http://ruznamechi.blog.ir/

از هر دری، دری وری!

راستش فکر می کنم مخاطب ندارم و همین اشتیاق آدم رو برای نوشتن کم می کنه . خیلی وقته از اردو جهادی برگشتم اما دست و دلم به نوشتن نمی رود تجربه خیلی جالبی بود و پر از اتفاقاتی که جون می دهه برای نوشتن اما باشه شاید بعد تر ها نوشتم. راستش خواندن وب هانی هستم دوباره حالم و خوب کرد تا بیام و حداقل این خصلت خوب نوشتن رو ترک نکنم و دست کم الان از روزمرگی هایم بنویسم.

دیروز بچه پسر خاله ام به دنیا اومد. و من هم از ٦ صبح به عنوان عکاس باهاشون بودم.چون رابطه ام باهاشون صمیمیه منم مثل بقیه استرس گرفتم و بغض کردم و با دیدن بچه نمی دونید چه ذوقی کردم. خلاصه که سرگرمی جدیدی به فامیل امون اضافه شده. هرچند من بی نهایت سرم شلوغه. نمی دونم گفتم یا نه که دیگه سر کار نمی روم. البته با کلی غم و غصه خودم خواستم دیگه نروم. تو فکر فوق خواندن تو یه کشور دیگه ام و برای همین کارم رو رها کردم تا حسابی بچسبم به درسم و معدلم و بالا ببرم و به علاوه سه روز در هفته فشرده کلاس خصوصی زبان می روم.و تقربیا از صبح شنبه تا غروب چهارشنبه در حال سگ دو زدنم. کار سختیه برای من اما همه همه تلاشم و می کنم تا بعدا شرمنده خودم نشوم.


می ایم و از تجربه این ده روز می نویسم

دارم می روم اردو جهادی سمت ایلام

تجربه اولمه  و شرایط اون جا هم سخته امیدوارم سفر و تجربه خوبی بشه برایم

اون جا نت که نداریم مهم نیست انتن هم گوشی خوب نمی دهد بعد ده روز می ایم هم عکس های اون جا رو می گذارم و هم از تجربه ام می گم

حالا دیگه مجبورم که موفق شوم

اگه تا قبل از این همه تلاشم رو می کردم تا موفق بشوم اما الان دیگه باید  هر جور شده موفق شوم. چون علاوه بر این که دارم هزینه می دهم اعصاب و روانمم این دو هفته تعطیل شده است. امشب هم که به لطف مستدام پسرخاله یه جوری پاتک زدو چزوند من و که زار زار گریه کردم از این همه حرف هایی که شنیدم.

داستان از این قرار است که از مهر دیگه سر کار نمی روم و منی که کارم رو بیشتر از دانشگاه دوست داشتم باید بشینم حسابی درس بخوانم و معدلم و بالا ببرم و خودم رو برای برنامه آینده ام اماده کنم.


* خیلی بغضت می گیره وقتی تو هزار برابر برای کسی چیزی یا جایی مایه می گذاری و مرام می گذاری و به جایش باهات رفتاری می شود حرف هایی زده می شود که حقت نیست. دنیال تشکر نبودم وقتی دارم از جونم مایه می گذارم اما دیگه این رفتار ها بی انصافیه


دیکتاتوری مشمئز کننده

دیکتاتوری دیکتاتوریه 

اما به نظرم مشمئز کننده ترین حالتش اینه فریاد وا آزادی ات بلند باشه و حرف از دموکراسی بزنی و تزت این باشه همه حق بیان هر حرفی رو دارند اما به خاطر این که کیمیا علیزاده تو برنامه خندوانه یه کلام اسم رهبری آورده به فحش بکشنش.



+حرفم فارغ از هر نوع گرایش و عقیده سیاسی بود.