یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

نذر های دوست داشتنی/ بشتابید! بشتابید :-D

چندی پیش سر درست شدن یک موضوعی نذر کرده بودم فلان مبلغ بگذارم کنار و باهاش یک کار خوبی بکنم. اون موقع هم نگفتم چه کاری تا دست خودم و نبندم.

هفته پیش خبر نهایی این که اون اتفاق برایم رخ خواهد داد بهم رسید و من تو فکر این بودم که چه کنم با آن پولی که کنار گذاشتم می دونم شاید هزار کار خیر بهتر می شد انجام داد اما من می خواستم تو یه قسمتی که اصلا بهش توجه نمی شود آن پول رو هزینه کنم. 

این چهارشنبه بعد از سرکارم رفتم  شهر کتاب تا برای دوستان و فامیل های مد نظرم به تناسبشون کتاب تهیه کنم.

بعد از تمام شدن کارم نمی دونم چرا انگار که خدا به پولم برکت داده باشد مقدار دیگه ای از آن باقی ماند.

حالا می خواهم این جا بگم که اگر دوست داشته باشین من می خواهم بهتون کتاب عیدی بدهم. اگر بدتون نمی آید و راهی دارید که با تمام شرایط خودتون کتاب به دستتون برسد برایم توی کامنت خصوصی روشی که می توانید کتاب رو دریافت کنید رو بگین تا من هم ببینم می تونم یا نه؟ ایده ال ترین حالت قطعا برای من از طریق پست خواهد بود اگر زمینه مورد علاقه اتون رو هم بگید خیلی کمکم می کنید. 


نکته: کامنت خصوصی کنار وبلاگمه همون تماس با من


هدیه دادن رو کلا دوست دارم به خصوص اگه کتاب باشه.

نظرات 3 + ارسال نظر
فرشاد دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت 00:19 http://mindwwriter.blogsky.com/

مطمئنی؟؟...من چیزی دستم نرسیده والا...این ISP اینترنتت هر چی هست بندازش دور...نظر که باز نمیکنه..الانم که نظرای خصوصی نمیرسه:))))

اوهوم همون قدر که مطمئنم من وجود دارم
خب من آلزایمر دارم چطوری بیام دوباره همون هایی که نوشته بودم و بگم

فرشاد یکشنبه 23 اسفند 1394 ساعت 14:09

خوبه استقبال میکنم...دوست دارم بدونم چه برداشتی از شخصیتم میشه از نوشته هام:)...
من تهران اومدم ادرس میدم پست کنی:)

اکی
اقااا من برای شما کامنت خصوصی گذاشته بودم هاا
مشهدی من ۶ می ایم مشهد
چهار جا خوب بگو برویم خ.ش بگذارنیم

فرشاد جمعه 21 اسفند 1394 ساعت 17:52

من هدیه گرفتن رو هم دوست دارم....ولی واقعا فرصت خوندن کتاب های من محدود شده...مگه اینکه کتاب چی بخواد باشه که بتونه نگهم داره...
پس ترجیح میدم اینهمه حس خوب رو از کسی که کتاب رو میخونه نگیرم....:-)مگه اینکه کتاب خاصی هم مد نظرت داشته باشی که در اونصورت بگو به شدت مشتاقم بدونم چیه کتابش:)
+کتاب خیلی چیز خوبیه..هنوز اولین اشنایی هام باهاش که که به داستان هری پاتر مربوط میشد و کتاب سینوهه و کرایه کتاب های هفتگی از کنار کلاس زبانم از پیرمرد کتاب فروش اونجا رو یادمه...

هری پاتر چه قدر من پول هری پاتر دادم لامصب دوران خوش نوجوانیم.
من و مامانم بیشتر کتابخوان کرده فکر کنم.
باید بگم یه ساله منم این جوری شدم هنوز خیلی از کتاب های نمایشگاه کتاب سال پیشم مونده و نخواندم . احساس می کنم دارم پس رفت می کنم.
می خواستم متناسب با اونی که فکر می کنم به سلیقه خودم کتاب بگیرم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.