یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

رو مخم رفته

عموما خیلی خوب می توانم رفتار و رابطه ام رو با آدم های مختلف سازماندهی کنم. 

منظورم از این سازماندهی اینه  که تو محیط دانشگاه یک عارفه با شخصیت دیگه ای می بینید. شاید مغرور ترین و جدی ترین حالت رو در دانشگاه و مقابل پسرهای آن جا دارم و اون به خاطر بی جنبه بودنشون است.

تو محیط کار اما راحتم چرا که می دانم طرف های مقابلم حد و حدود خودشون را می دانند. اما درصد رابطه ام و مدلش باز هم با هرکس فرق دارد. 

اما الان فردی در حیطه رابطه کاری من اضافه شده است که همه معادلات من رو بهم زده است . من مسئول مستقیم سر و کله زدن باهاش هستم و سردبیر تمام هماهنگی ها و ..ّ. رو به من سپرده است. از ابتدا با توجه به شناخت حدودی که ازش داشتم فکر کردم یک رابطه خیلی خیلی رسمی و جدی کاری رو باهاش خواهم داشت. و فکر می کردم کاملا دست من است که چگونه یک رابطه رو بسازم. شاید اولین صحبت هامون و توافق بر سر دستمزد و ... به همون جدیتی بود که فکر می کردم اما الان کاملا سکان این رابطه دست اونه و جوری رفتار می کند که من نمی تونم به همون جدیتی که می خواستم رفتار کنم و رفتارش وادارم می کند که از رسمی بودنم در بیایم.

این موضوع عجیب رو مخم رفته.

البته این آدم واقعا بی جنبه نیست اما در چارچوب حد و حدودی که برای خودم داشتم دلیلی نمی دیدم بخواهم با این آدم جز حالت رسمی و جدی برخوردی داشته باشم. 

نظرات 1 + ارسال نظر
فرشاد پنج‌شنبه 19 فروردین 1395 ساعت 21:15

اینجور ادما دو دسته ان...یا این خروج از حدشون برای ادم خوبه و جای جاش برمیگردن سر حقوقشون و حد و مررشون رو میشناسن...یا نه...دعا میکنم از حالت اول باشه:-)..

ببین کلا شخصیت خودش از این شوخ بذله گو تیکه بنداز هاست. اما مشکلم اینه من می خواستم با این امد خیلی رسمی حرف بزنم اما این قدر این جوری برخورد می کنه که منم نمی توانم تو قالب رسمی ام بروم.
لج منم خوب بلده دراره تازه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.