یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

وقتی برای من بیرونگرا تنهایی دلچسب می شود

دیروز صبح کلاس عکاسی بودم. این روز ها اصلا دلم نمی خواهد از خونه بیام بیرون. دلم نمی خواهد با دوست هایم بگردم  دوست دارم تنها باشم و تنها جایی که هنوز ذوق رفتنش در من نمرده بود همین کلاس عکاسی ام بود که اونم دیگه دلم نمی خواهد برم.

برعکس همیشه که بودن با دوست هایم حالم رو خوب می کنه دیگه حوصله بیرون رفتن باهاشون رو ندارم. تا جایی که تونستم پیچیدمشون اما بعضیا رو دیگه واقعا باید می رفتم.مثل ناهار دیروز که با دوست هایم پالادیوم قرار داشتم. یا خونه خاله و دایی که باید امشب بروم و من حوصله هیچ کدوم رو ندارم و از شانس من از چهارشنبه شب که دینا(عروسمون) اومد خونمون همه اش قاطی شلوغ پلوغی جمعیت و یا بیرون بودم تا همین الان که این و می نویسم و در حال سعی و تلاش برای پیچیدن خونه خاله الهه ام.

و تنها نکته ای که بین این همه آشوب و بی قراری و موجب خنده ام می شود مامانمه.

این مامان خانم ما تا قبل از این هر بار پام و از در خونه می خواستم بگذارم بیرون غر می زد که همه اش بیرونی و یکم بچسب به خونه زندگی ات اما الان که من می خواهم عین سیریش بچسبم به اتاقم گیر داده چیه غمبرک زدی همه اش کنج خونه. آدم واقعا گاهی از دست مامان ها باید سر به بیابان بگذاره

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مگهان شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 18:18 http://Meghan.blogsky.com

چرا این مامانها اینقدر بانمکن :)))؟
عارفه ی شیطون و سرزنده و باهوش من چرا باید خونه نشین بشه؟! تازه شاید من بخوام بیام و یه جایی ببینمش...دهه!
دختر چادری با حیام؛)

برای بیرون اومدن با تو من همیشه پایه ام مگی دوست داشتنیییییی

فرشاد جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 21:17

شعر دیگه بودن خیلی بدی داره!مثلا مثل الان که من فردا امتحان دارم و حال درس نیست و هی ول میگردم و کسی نیست چیزی بهم بگه یا یک خوراکی چیزی بیاره بخورم انرژی بگیرم....ولی یک مزیت داره که تا حد زیادی برنامت دست خودته....
به شخصه منم به شدت برونگرام!...ولی گاهی تنهایی یکسری کارا رو انجام میدم!مثلا تنهایی میرم بیرون غذا میخورم، یا تنهایی میرم پارک!..فقط به خاطر اینکه یادم باشه که خودمم که باعث میشه بهم خوش بگذره و لذت بردن از زندگیم رو وابسته به کسی نکنم....
اینایی که میگی اولاشه!مراقب باش دو روز دیگه تنهایی سر از تئاتر و سینما در نیاری

با این سنت خجالت نمی کشی یکی باید موقع امتحان خوراکی بهت بدهد؟
دلم اصلا نمی خواهد از خونه بیام بیرون

سارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 18:46 http://mynewlifebegins.blogsky.com/

چه خوب که کلاس عکاسی میری منم خیلی عکاسی رو دوست دارم ولی تا حالا هیچ کاری در این زمینه نکردم
گاهی ادم نیاز داره که از همه چیز و همه کس دور بشه اینم موقتیه و میگذره برای همین به خودت سخت نگیر

آدم تا زنده است مسئوله دربرابر کارهایی که همیشه دوست داشته سراغش برود ولی نرفته.
من دقیقا هم چیز و می خواهم اما بقیه از من دور نمی شود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.