یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

نازپرورده ای و درد نمی دانی چیست

می دونید چیه من دقیقا از اون دختر لوسا بودم که معدل کل این سه ترم که گذروندم رو ١٨ است و تا حالا هیچ درسی رو نیفتادم

از همونا که جزوه رنگی رنگی می نویسن و سر کلاس تو بحث ها شرکت می کنند

اما این ترم کلا اون شخصیت نابود شد این و وقتی سر جلسه امتحان داشتم حساب می کردم کلا چند نمره اراجیف نوشتم فهمیدم که به ده نمی رسید و اگه استاد پاسم نکنه بی شک می افتم و جالبیش اینه عین خیالمم نیست. واقعا نیستا هی می خندم

گفتم لوس امروز من به یه خود شناسی دیگه هم رسیدم و این که بر خلاف این که اصلا خوشم نمی آید و خودمم فکر می نمی کردم اما این واقعیت و باید بپذیرم که زیادی نازپرورده ام و کلا با وجود این که مامانم از این مدلا نیست که تو زبون و حرف قربون صدقه بره اما تو عمل زیادی لالا به لی لی امون می گذاره. من عادت به تو فشار زندگی کردن ندارم چون مامانم همیشه همه فشار ها رو به جون خریده و این و نکته خوبی نمی دونم برای خودم اما خب این جوریم دیگه 


+امروز دو ساعت تو راه بودم از دانشگاه تا خونه جدیدمون و داشتم به دوسالی که مجبورم این مسیر دور تر از قبل و تحمل کنم فکر می کردم و عمیقا غصه می خوردم 

از شدت تشنگی لبم ترک خورده بود و همین جور خون می اومد 

امتحانامم تا الان گند زدم 

تو اسانسور مسخره خونه هم گیر کردم و در حال افتادن بود و نیم سکته رو زدم

شب قبلش هم نخوابیده بودم و تا رو تخت خوابم برد مامانم صدام کرد برم کورمال کورمال  رو تخت حامد بخوابم که پرده ای بیاد پرده اتاقم و نصب کنه و بعد تا داشت تو اتاق حامد خوابم عمیق می شد دوباره دستم و گرفت و کورمال کورمال برد تو اتاق خودش تا پرده اتاق حامد رو نصب کنند و تا تو اتاق خودش خوابم برد بیدارم کرد و گفت برو اون ور تر منم پیشت بخوابم و بعد مائده هم اومد شروع کرد فک زدن و کلا نگذاشتن بخوابم

اما با تمام این تفاسیر به طرز غیر عادی خوش اخلاق بودم و به جای این که جیغ جیغ کنم من خوابم می آید هی خنده ام می گرفت و می خندیدم 

به نظرتون ممکنه بی آن که خودم بدونم چیزی مصرف می کنم؟


++یه چیز دیگه می خواهم بگم ولی الان گوشیم خاموش می شود : دیییی


نظرات 2 + ارسال نظر
farshad چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 13:53

خنده عصبیه...تجربش رو دارم:-/

نه جنسش عصبی نبود کلا زدم به بی خیالی

Negar چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 00:58 http://beach2016.blogsky.com

من هم همینطوریم
بااینکه مامام وبابام همه ی سعیشون دراینه که نازک نارنجی نباشم
امامن شدیدالوسم

سعی کن استقلال پیدا کنی
من یکم که اومدم سر کار حالم جا اومده و از ناز پرورده بودنم کم گشته اما باز در اصلش تغییری نکرده که

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.