یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

روزمرگی

در مواجهه با آدم ها وقتی ازم در مورد رشته و کارم سوال می شود و متوجه می شون روزنامه نگار هستم عموما براشون جذابیت دارد و خیلی هیجان انگیز برخورد می کنند. اوایل از این برخورد ها لذت می بردم اما الان متوجه موضوعی شدم و آن تصور اشتباهی که قاطبه آدم ها در مورد جماعت روزنامه نگار دارند موجوداتی سرخوش به دور از هرگونه روزمرگی و کسلی است.

اما باید بگم روزمرگی یکی از شایع ترین آفت های این کار است و اگر دیر بجنبی این گردآب تو رو با خودش می کشه پایین و تو تبدیل می شوی به آدمی روتین و عاری از خلاقیت که هر روز بدون این که حواسش به گذر زمان باشه در حال انجام دادن کارهای تکراری است.

و من قبل از دچار شدن به چنین وضع اسفناکی می روم به جنگ کرختی و کسلی این روز ها


در حال جذابیت افرینی ام چه در زندگی شخصی ام و چه کاری از کارهای کوچیک ولی شیرین هم شروع می کنم


می روم که امتحان اخر رو بدهم و تماااااام

به تابستون دوست داشتنی خودم سلامی دوباره خواهم داد


 

نظرات 5 + ارسال نظر
مهتاب سه‌شنبه 15 تیر 1395 ساعت 09:21

من هم کار روزنامه نگاری میکنم توی یه روزنامه محلی و البته کارمند هم هستم کمی با هم تداخل داره و یک سری ممنوعیت ها.اما از بچگی ارزوی نوشتن تو روزنامه رو داشتم اما خبرنگاری و دوست نداشتم حالا ازم خواستن کار خبرنگاری هم کنم احساس میکنم خیلی سخت و پر از استرس هست.آیا من میتونم از تجربیات شما استفاده کنم ؟اگه برای شما امکان داره که به من کمک کنید لطفا من و آگاه کنید

به نظرم روزنامه نگاری کار عمیق تریه که نیاز به مطالعه و خواندن و نوشتن بیشتر داره
اما خبرنگاری نیاز به خلاقیت و شیوه های جذابیت داره
هر کدوم حسن هایی داره اگه سوالی داری با کمال میل جوابگو ام

نگار یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 00:42

چند‌وقت پیش تومترویه خانم روزنامه نگارداشت کلی ازشغلش بدمیگفت ولی منبه شدت عاشق شغلش شدم.
حیف خودم اجازشوندارم وگرنه یکی ازرویاهامه که یکی ازروزنامه نگارای کیهان باشم

کار سختیه واقعا ولی لذت بخشم هست فقط نباید بگذاری اون روزمرگیه اتفاق بیفته
اگه یه زمانی روزنامه نگار شدی برو حتما کار مکتوب لذتش خیلی بیشتر از سایت و خبرگزاریه

farshad جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 23:35

چرا نباید غذا تحویل بگیرم...البته الان که در رفتم اومدم مشهد....ولی در کل هفته بعد باز میام تهران..هر کی نفرسته:)))

الان که فکر می کنم می بینم منم دارم می ایم مشهد

هانی چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 14:14 http://www.hanihastam.persianblog.ir

به نظر تا وقتی آدم می تونه به تابستون به عنوان یه فصل نگاه کنه که میشه "بهش یه سلام دوباره داد" هنوز دچار یکنواختی نشده. مصیبت وقتیه که فصلا میان و میرن و تو هیچ حس بهشون نداری. در واقع آمد و شد فصل ها اثری توی زندگیت نداره و تغییر خاصی ایجاد نمی کنه و این خیلی هم بستگی به نوع کار داره. برای همین فکر میکنم دانش آموزا و یا دانشجوهایی که منتظر تابستونن خیلی خوشبخت تر از شاغلینی هستن که اومدن تابستون صرفن شروع یک فصل دیگه است که بازم باید برن سر همون کار روتین و ...

تا حدودی حرفت رو قبول دارم اما مدل فامیل ما این جوری نیست
حتی اون هایی که دیگه دانشجو هم نیستن و فقط کار می کنند و به قول تو تابستان هم مثل بقیه فصل ها است براشون تابستون که می شود شب نشینی های فامیلی امون شروع می شود بیشتر تفریح می کنیم و خوش می گذرونیم
حداقل تو فامیل ما تابستان برای همه متفاوتت

farshad چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 14:03

یعنی از فردا غذا توی ظرف میفرستی واسم:)))

تو فقط حرف می زنی جدی حاضرم غذا بفرستم برات تو تحویل می گیری اخه؟ :
البته ما خودمون گاز ساختمان هنوز درست نشده غذا برامون می ارن چنین موجوداتی هستیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.