یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

اومدم بگم غلط کردم

شب های قدر همیشه یه حس به خصوصی دارم. نه این که آدم خیلی کار درستی ام و کامل از این شب ها استفاده می کنم و بهره می برم نه. منظوم حس بچگیه که سرش خورده به سنگ. بچه ای که منم منم می کنه جیغ جیغ می کنه و فکر می کنه خیلی حالیشه. که هر چه قدر خرابکاری می کنه هر چه قدر گند می زنه بزرگ ترش که هواشو داره گند هایش و رفع و رجوع می کنه.

من همونم همون با همون حال. نشستم جلو تلویزیون و به معانی اسم هایی که می خواندم فکر می کردم.

خودم که می دونم چی کاره ام، می دونم چه بنده بی خودی ام، هر چه قدر که تو ستار العیوبی کردی من به خودم بیشتر غره شدم. فکر کردم خبریه.

خدایا اگه تو کمکم نکنی من آدم نمی شوم اخه. اگه تو حواست بهم نباشه که پشت سرهم خرابکاری می کنم. اگه تو نباشی پس من به کی پناه ببرم. کی می تونه غم هایم و برطرف کند. کی می تونه دلم و آروم کنه .کی می تونه دستم و بگیره. کی وحشتم و کم می کنه هنگام بد بختی هایم. اگه تو رو هم نداشته باشمو وقت هایی که می زنم به سیم آخر وقتی هایی که از همه کس و همه جا بریدم به کجا و کی پناه ببرم. مگه بنده دست اخر جایی جز ربش، جز خداش داره که پناه ببره بهش.

یا صاحبی عند غربتی( ای صاحب من هنگام غربت)

یا غیاثی عند کربتی (ای دادرسم هنگام گرفتاری)

یا دلیلی عند حیرتی(ای راهنمای من هنگام سرگردانی ام)

یا ملجائی عند اضطراری (ای پناهگاه هنگام پریشانی ام)

یا معینی عند مفزعی(ای کمکم هنگام ترسم)

یا کاشف الکروب(ای برطرف کننده هر گرفتاری)

یا انیس القلوب(ای مونس دل ها)

یا مفرّج الهموم(ای گشاینده اندوه ها)

یا منفّس الغموم(ای برطرف کننده غم ها)

دیشب یادم رفت حاجتی بخواهم

اصلا مگه شب اول قدر روم می شد بگم چیزی

فقط اومده بودم بگم غلط کردم تو هم خدامی ،خالقمی ، اقرب الیه من حبل وریدی، پیش تو نیام پیش کی برم؟



+ این روز هابرایم خیلی دعا کنید دارم تصمیماتی می گیرم که به کل می تونه آینده ام رو تحت تأثیر بگذاره. برام دعا کنید آن چیزی که به صلاحمه رخ بده. به واقع رسیدم به این موضوع. با این که فکر می کنم خیلی اتفاق و جهش خوبی می تونه تو زندگیم باشه با زور از خدا نمی خواهمش.

نظرات 4 + ارسال نظر
نگار جمعه 11 تیر 1395 ساعت 05:30 http://beach2016.blogsky.com

خودمم مطمئن نیستم
ایشالاکه بخشیده

نگار پنج‌شنبه 10 تیر 1395 ساعت 01:24 http://beach2016.blogsky.com

حس قشنگ وقتیه که بعدازشب بیست وسوم مطمئن میشی پاکیوزلال
مث دوباره متولدشدن..

من خیلی هم مطمین نیستم اخه

علیرضا سه‌شنبه 8 تیر 1395 ساعت 15:41 http://chakaavak68.blogsky.com


این شب آخر قدری، ما رو هم دعا کن

کلی یاد خودت و خانواده ات بودم
تولد خواهرتم مبارک علیرضا

مگهان یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 03:43

هاه، نمی دونم چرا با وجود خیلی گناهی که به گردنمه ولی شبهای قدر کم ازش خجالت می کشم. کمی باید دور شم ازش و اینقدر خودمونی نبینمش...

+ شبهای قدر برای هم دعا کنیم دختره...

من کلی برات دعاهای خوب خوب کردم مگی نازنینم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.