یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

فکر نوشت الان

امروز دو تا عکس خوب از تو گرفتم 

از آن عکس هایی که وقتی نگاه کنم دلم قیلی ویلی خواهد رفت

خودت خوب می دونی که از بین همه جمعیت چطوری کشیدمت کنار و با همه عشق تو وجودم اون دو تا عکس رو گرفتم و اگه بهم می گی من که داغونم تو هنرمندی چنین عکسی گرفتی جوابش هنر من نیست فرقیه که در وجودم تو با بقیه داری.

الان که کنار من دراز کشیدی و چشم هایت و بستی و جفتی جنازه وار ولو شدیم رو تخت به زور چشم هایم رو باز نگه می دارم تا بیام و بنویسم که تو  خوب ترین در زندگی من هستی. از اون آدم ناب ها که داشتنت برای کل عمرم بس خواهد بود. آن هایی که معجزه ای تو زندگیت به حساب می ایند.از اون رفیق ناب های تو قصه ها.


نظرات 2 + ارسال نظر
شب نم دوشنبه 1 شهریور 1395 ساعت 18:21

شب نم دوشنبه 1 شهریور 1395 ساعت 09:27

میشه فکرتو بازتر بنویسی ؟!

مخاطبش صمیمی ترین دوست و دختر داییم بود.
این هم باز تر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.