-
حرف های ناگفته ی 50 سال زندگی مشترک
یکشنبه 16 خرداد 1395 19:32
پیر مرد قلتی زد و چشم هایش را باز کرد، سالیان سال بود که عادت داشت صبح ها اولین چیزی که می بیند عکس یادگاری کنارتختشان باشد که که در اولین سفر دوتاییشان کنار دریا گرفتند. البته خیلی تمایل داشت که به جای دیدن عکس سیاه و سفید و قدیمی همسرش هر روز، صبح اش را با دیدن چهره او شروع کند، به نظر او گذشت زمان نه تنها زیبایی...
-
الان مثلا برم خود کشی کنم اون خود شیفته بلاکم کرده؟
یکشنبه 16 خرداد 1395 02:54
ببینید می دونم شاید بخشی از حرص خوردنم بهانه ذهنم باشه برای فرار امتحان ٨ صبح فردام که هنوز مونده و تموم نشده و نمی تونمم بشینم سرش اما خب چیزی از لج دراومده من و این که دلم می خواهد هرچی از دهنم در می آید به اون فلانی بگم کم نمی کنه. مَردَک الاغ دو ماه تحملش کردم هی سعی کردم کج دار و مریض باهاش رفتار کنم سعی کردم جلو...
-
امام اخمالوی کودکی هایم
جمعه 14 خرداد 1395 13:43
بچه که بودم امام را دوست نداشتم. اولین تصویر ذهنی ام از امام قاب چوبی توی پذیرایی امون بود که چهره امام منبت شده بود و من همیشه از چهره جدی اون تصویر می ترسیدم. کمی بعد وقتی در مناسبت های مختلف تلویزیون سخنرانی از امام پخش می کرد و چشمم به تصویر پیرمردی می خورد که ابروهایش در هم گره خورده و همیشه عصبانی بود دیگه مطمئن...
-
خواهرانه
سهشنبه 11 خرداد 1395 17:53
این چند وقت بین خونه جدید و خونه قدیمی امون عین یو یو در حرکتیم. هر بار که تو ماشین مایده می شینم بهش می گم اهنگ هات چرته و گوشی خودم و وصل می کنم به ضبط و از بین اهنگ های خودم یکی رو می گذارم دیروز که اولین آهنگ پلی کردم مائده گفت ای بابا حالم بهم خورد هر بار می شینی تو ماشین این اهنگ رو اولین چیز می گذاری بهش می گم...
-
شاید موقت/ فکرهای رو مخ نصفه شبی
شنبه 8 خرداد 1395 00:59
بین تمام فکر مشغولی های این روز هایم عجیب غصه یک زن دیگری رو می خورم. زنی که فکر می کند خوشبخت ترین زن دنیا است. و همسرش عالی ترین مرد دنیا. زنی که هنوز یکسال هم از ازدواجش نمی گذره و پست های عاشقانه اش بیشتر من رو دیوونه می کند. پست هایی که برا ماهگرد زندگی اش می گذارد یا نحوه خطاب همسرش همه و همه حال من رو بدتر بدتر...
-
تجربه ثابت کرده است
چهارشنبه 5 خرداد 1395 17:58
اون دست از درد هایی که نمی تونی به هیچ کس هیچ کس هیچ کس بگی دردناک تر، عمیق تر و ماندگار تر است.
-
من یک عدد زق زقو هستم. اه
دوشنبه 3 خرداد 1395 00:34
امروز رفتیم محضر و عقدکنون حامد بود. اینم منم قبل از این که بریم محضر تو آسانسور خونه امون گرفتم و حداقل خوشحالم این عکس و این قدر که همه دوستام گفتن عکس بگیر ببینیم چه شکلی شدی گرفتم، چون باید بگم دیگه هیچ عکس خوب دیگه ای از من نیست این قدر که زق زقو ام بالاسرشون داشتم قند می ساییدم بعد های های گریه می کردم بعد قیافه...
-
اسباب کِشی یا کُشی١
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 09:59
الان یه هفته است کمرم راست نمی شود می پرسید چرا؟ از دست کارهای (مامان وار) مامانم تخت من پر شده از پرده های باز شده و هزاران خرت و پرت دیگه من شبا یه پتو می گیرم دستم می روم رو زمین اتاق مامانم می خوابم صبح هام بعد نماز صبح در حالی که سردم شده می روم روی مبل یه چرت دیگه ای می زنم. خونه بی شبهات به میدون جنگ نیست
-
خاطرات دیوانه کننده است
جمعه 17 اردیبهشت 1395 18:43
این عکس سالن پذیرایی یک خونه 25 ساله قدیمی است که می تواند از نظر شما زشت، خوشگل، بزرگ، کوچیک یا هر صفت دیگه ای داشته باشد. اما برای من این سالن مفهوم دیگه ای داره. این خونه جایی است که 12/ 13 سال اول زندگی ام را گذروندم. برای من دونه دونه ی اون گچ بری ها خاطره است وقتی بابام طرحش رو کشید و داد اوس ناصر تا بیاد و گچ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 اردیبهشت 1395 21:54
راه حلی برای روزمرگی و کرختی دارید؟
-
پیام من به مامانم وقتی یهوویی تو دانشگاه دلم براش تنگ می شود
یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 13:32
مامانی خیلی وقت می خواستم این و بهت بگم اما هر بار نشد می خواستم بگم خیلی خیلی برای تمام زحمت هایی که برایم کشیدی ازت ممنونم. می دونم خیلی اذیتت می کنم می دونم دختر دلخواهت نیستم اما باور کن می فهمم چه قدر برام زحمت و سختی کشیدی. چیزهایی که شاید خیلی به چشم نیمده و الان نمی تونی بفهمی چه قدر ازت ممنونم. ازت ممنونم که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 فروردین 1395 21:55
عمیقا دلم برای مامانم سوخت احساس کردم چه قدر من اذیتش می کنم دیشب ازش پرسیدم :«گفته بودی ۲۰ فروردین مقداری کمی که برای خرید گوشی کم دارم رو می دهی الان داری؟اگه نداری مهم نیستا» گفت هنوز یارو چکش رو پاس نکرده و بعد با مدل صدا و حالتی که یک لحظه قلبم به درد اومد ازم پرسید؟ گوشی بخری حالت بهتر می شود؟ روحیه ات عوض می...
-
کولی این اهنگ منم
یکشنبه 29 فروردین 1395 10:07
کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو شادی چرا رمیده آتش چرا فسرده + کولی همایون شجریان رو دیروز اتفاقی از یکی از دوستان قدیمی ام تو اتوبوس برگشت از دانشگاه گرفتم. از دیروز دیوونه ام کرد این آهنگ.
-
حال این روزام
شنبه 28 فروردین 1395 22:17
شاید مردم حواسم نیست . . .
-
وقتی برای من بیرونگرا تنهایی دلچسب می شود
جمعه 27 فروردین 1395 18:11
دیروز صبح کلاس عکاسی بودم. این روز ها اصلا دلم نمی خواهد از خونه بیام بیرون. دلم نمی خواهد با دوست هایم بگردم دوست دارم تنها باشم و تنها جایی که هنوز ذوق رفتنش در من نمرده بود همین کلاس عکاسی ام بود که اونم دیگه دلم نمی خواهد برم. برعکس همیشه که بودن با دوست هایم حالم رو خوب می کنه دیگه حوصله بیرون رفتن باهاشون رو...
-
روز نوشت بهاری
سهشنبه 24 فروردین 1395 16:06
دو کیلو از بعد عید لاغرشدم. با اصرار مامانم می روم رو وزنه و مامانم تشویقم می کنه. با خستگی یه لبخند نصفه نیمه ای می زنم و می آیم پایین تا راهم بگیرم برم تو اتاقم. که دستم می کشه و اخم می کنه می گه وا چرا این مدلی شدی می گم حوصله ندارم دیگه. از این مدل هایی که چشم هایش و ریز می کنه تا مثلا از ته وجودت خبردار شود می...
-
بهارانه
جمعه 20 فروردین 1395 05:14
بهار که می شود من یه حال شیدا طوری پیدا می کنم. علاقه ام به موسیقی سنتی دیوانه وارمی شود. تو مسیر رفت و آمد به دانشگاه یا سر کار هندزفری می گذارم تو گوشم و چشم هایم رو می بندم و کم و بیش درحالت خلسه فرو می روم. غم و غصه ام نمی گیرد اما حوصله جیغ جیغ کردن و شلوغ کردن ندارم. می خواهم در هوای بهاری قدم بزنم همه ی پارک...
-
رو مخم رفته
چهارشنبه 18 فروردین 1395 16:40
عموما خیلی خوب می توانم رفتار و رابطه ام رو با آدم های مختلف سازماندهی کنم. منظورم از این سازماندهی اینه که تو محیط دانشگاه یک عارفه با شخصیت دیگه ای می بینید. شاید مغرور ترین و جدی ترین حالت رو در دانشگاه و مقابل پسرهای آن جا دارم و اون به خاطر بی جنبه بودنشون است. تو محیط کار اما راحتم چرا که می دانم طرف های مقابلم...
-
مادرم در زندگی من یک اسطوره است
پنجشنبه 12 فروردین 1395 16:07
نمی دونم تا به حال به مامانم گفتم یا نه، شاید بعد ها برایش نامه نوشتم و همه این حرف هایی که این جا می نویسم رو بهش دادم. تا بدونه دختر کوچیکه اش با همه ی گاها اختلاف سلیقه هایی که داریم بهش افتخار می کند تا بدونه تو ذهن من نماد یک زن خود ساخته فوق العاده است. مامانم خیلی خوشگله خیلی خیلی کم با آرایش دیده می شود. فقط...
-
کارم از گریه گذشته
سهشنبه 10 فروردین 1395 02:02
یه چیزی بگم می خواهم زار زار گریه کنم پام دوباره پیچ خورد بدم پیچ خورد همون پا درد می کنه دکتر محاله برم خودش خوب بشود بشود نشود به جهنم می خواستیم فردا بریم عکاسی سارا مدلم بشود عکاسی کنم
-
شاهزاده رویاها
سهشنبه 3 فروردین 1395 16:43
هر کسی یک ایده آلی از زندگی زناشویی آینده اش تو ذهنشه. یه هدف مشترک برای تلاش با هم دیگه. مثلا برای خریدن فلان ماشین یا بزرگ کردن خونه و گرفتن فلان وسیله و طلا و ... من هیچ وقت آرزوم داشتن یک ماشین فلان مدل یا خونه اون جوری نیست. همیشه از زندگی مستقل آینده ام یک ماشین معمولی و یک خونه نقلی و کوچیک که با سلیقه خودم...
-
به بهار سلامی دوباره خواهم داد
شنبه 29 اسفند 1394 19:42
آخرین پست سال 94 من صوتی می باشد. http://picofile.com/file/8244045342/به_بهار_سلامی_دوباره_خواهم_داد.aac.html + مثلا خیلی خلاقانه و خاص طور:-D
-
هدیه عید نوروز
پنجشنبه 27 اسفند 1394 13:50
در حال آماده سازی بخشی از هدیه های عید نوروز http://s6.picofile.com/file/8243769226/IMAG0469.jpg http://s6.picofile.com/file/8243768984/IMAG0465.jpg
-
نذر های دوست داشتنی/ بشتابید! بشتابید :-D
پنجشنبه 20 اسفند 1394 01:36
چندی پیش سر درست شدن یک موضوعی نذر کرده بودم فلان مبلغ بگذارم کنار و باهاش یک کار خوبی بکنم. اون موقع هم نگفتم چه کاری تا دست خودم و نبندم. هفته پیش خبر نهایی این که اون اتفاق برایم رخ خواهد داد بهم رسید و من تو فکر این بودم که چه کنم با آن پولی که کنار گذاشتم می دونم شاید هزار کار خیر بهتر می شد انجام داد اما من می...
-
هنرمندان یا رجال سیاسی؟
جمعه 14 اسفند 1394 22:07
چند شماره ای از هفته نامه می شود ک بجای گرفتن قسمتی از صفحه بهارستان و مجلس، کل صفحه آخر که بخش های متنوع و جذابی داره رو خودم می بندم. این موضوع رو خودم پیشنهاد دادم و بسیار هم خوشحالم. اول این که خودم مستقیما باید به سردبیر پاسخ بدهم نه هیچ کس دیگه ای درثانی بهتر از سر و کله زدن با نماینده های مجلس و سیاسیون است....
-
فوبیای مرگ
سهشنبه 11 اسفند 1394 01:08
همه ی آدم ها از مردن عزیزانشون ناراحت می شوند و بی تابی می کنند. تو این بین یکسری ها به نظرم به خاطر روحیه ی مقاومی که دارن راحت تر می توانند خودشون رو کنترل کنند یکسری دیگه از آدم ها نه. اون دسته از آدم هایی که تجربه مرگ عزیزانشون رو دارن و روحیه ای شکننده؛ درونشون ترس همیشگی ای به وجود می آید از این که نکنه یکی دیگه...
-
بابت یه روز دوست داشتنی ممنون
چهارشنبه 21 بهمن 1394 02:05
امشب که داشتم با غر به مامانم می گفتم که حال مزاجیم خوب نیست و فردا هم مجبورم ۴ صبح از خواب بلند شوم یه لحظه وجدان درونیم گفت عارفه تو عادت کردی به غر زدن اصلا به خاطر امروزت از خدا تشکر کردی؟ الان دقیقا تاق باز رو تختم خوابیدم و خیلی تمایل دارم چشم هایم و ببندم و با فکر کردن به امروز با خیال راحت بخوابم اما دلم خواست...
-
سمت جدید
یکشنبه 18 بهمن 1394 03:32
چرا پسرها به سمت مزدوج شدن که پیش می روند رفتارشون تغییر می کند؟ پنج شنبه بله بری حامد بود. با همه ی حوادث و اتفاقات جنجالی این روز ها بالاخره این پنج شنبه تموم شد و من دارای سمت جدیدی شدم. "خواهر شوهر" پی نوشت: به نظرتون این که من از تیپ و نحوه ی آرایشم و در کل خودم تو بله بری خیلی راضی بودم و فکر می کردم...
-
خواب ابدی
سهشنبه 13 بهمن 1394 23:53
شما هم یه موقع هایی که همه جوره روتون فشار است دلتون می خواهد بخوابین و دیگه هیچ وقت بلند نشین؟ بعدا نوشت: گاهی فکر می کنم چه قدر تو این دنیا زیادی ام. دنیا بدون من هم کار خودش رو می کنه.
-
وظیفه ی بخشیدن
سهشنبه 13 بهمن 1394 02:29
حداقل اگه نگم تو جامعه امون می تونم بگم تو جامعه آماری که من زندگی می کنم بخشیدن تبدیل شده است به یه وظیفه. حق با تو است اما اگه نبخشی اگه نخواهی کوتاه بیای احمق، بیشعور، کینه ای، کم فکر و هزاران چیز دیگه برچسب می خوری؛ و درد آور این که این حرف ها از زبان تنها حامی های زندگیم بیرون می آید. هیچ کس نمی دونه به اندازه ی...