اگه تا قبل از این همه تلاشم رو می کردم تا موفق بشوم اما الان دیگه باید هر جور شده موفق شوم. چون علاوه بر این که دارم هزینه می دهم اعصاب و روانمم این دو هفته تعطیل شده است. امشب هم که به لطف مستدام پسرخاله یه جوری پاتک زدو چزوند من و که زار زار گریه کردم از این همه حرف هایی که شنیدم.
داستان از این قرار است که از مهر دیگه سر کار نمی روم و منی که کارم رو بیشتر از دانشگاه دوست داشتم باید بشینم حسابی درس بخوانم و معدلم و بالا ببرم و خودم رو برای برنامه آینده ام اماده کنم.
* خیلی بغضت می گیره وقتی تو هزار برابر برای کسی چیزی یا جایی مایه می گذاری و مرام می گذاری و به جایش باهات رفتاری می شود حرف هایی زده می شود که حقت نیست. دنیال تشکر نبودم وقتی دارم از جونم مایه می گذارم اما دیگه این رفتار ها بی انصافیه
میدونی اینو تجریه کردم...یکجورایی..فقط کمتر harsh بود برخورد من...
نگران نباش...گاهی یک بازه هایی از زندگی باید کاری که دوست نداری رو انجام بدیُ تا به کسایی که دوست داری نشون بدی که میتونیی...
دعا کن برایم برشاد من برای این تصمیم دارم هزینه می دهم و باید به اون چیز هایی که می خواهم برسم