یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

توازن

این روزها اگر خبر بدی هست خبر خوب هم هست

اگر حال بدی هست حال خوب هم هست

اگر سختی هست آسونی هم هست

خدایا شکرت

مصاحبه شونده ها دو دسته هستن

تو این دو سالی که کار می کنم با خیلی آدم ها مصاحبه کردم و برخوردشون رو دیدم چه اصولگرا چه اصلاح طلب از فعال های سیاسی تا وزیر و معاون های رییس جمهور و ائمه جمعه ...

در حالت کلی مصاحبه شونده ها برای من در دو دسته قرار می گیرن اون هایی که خستگیت رو در می کنند و وقتی از جلوشون بلند می شوی یا تلفن رو قطع می کنی کلی انرژی بهت اضافه می کنند و اون هایی که حسابی حالت رو می گیرن.

با این که عقاید شخص خودم به اصولگرایی بیشتر شباهت دارد و مجموعه امون هم اصولگرا است ( البته اصولگرایی ما هیچ نسبتی با احمدی نژاد و امثال رسایی و کوچک زاده ندارد) خب داشتم می گفتم اما به نظرم آدم یه واقعیتی رو می بینه باید بیان کنه حتی اگه با کمال تأسف  باشه ! باید بگم عموما اصلاح طلب ها با این که می دانند ما هم جناحی اشون نیستیم بسیار بسیار خوش برخورد تر هستند تا آدم هایی که می دانند هم فکرشون هستیم.

این بزرگ ترین مشکل کارمه که گاهی اذیتم می کند زنگ می زنی به طرف یا وقتت رو می گذاری می کوبی می روی تا باهاش مصاحبه کنی بعضیا جوری برخورد می کنند که انگار تو پادو یا نوکرشون هستی این درحالیه که به شخصه شان خودم و گاها بالاتر از آن ها می دونم و این برایم خیلی درد آور است.

عموما هم مجبورم به خاطر دفتر در مقابل این رفتارها سکوت کنم و این برایم  عذاب آور تر هم می شود باز شما در مقابل یک رفتار زشت واکنش نشون می دهی یکم خودت و خالی می کنی.

امروز با بیژن نوباوه تو دفتر کارش مصاحبه داشتم و خدا رو شکر که جزو اون خستگی در کن ها بود وگرنه نمی کشیدم ٨صبح از خونه بزنم بیرون و هنوز که نه و نیم است خونه نرسیده باشم.

فکر می کنم نوباوه به خاطر این که یک دوره ای خودش هم خبرنگار بوده است بسیار درکش از کار ما بالا بود برای همین در طول یک ساعتی که اون جا بودیم جوری رفتار کرد که هم آدم معذب نمی شد هم حواسش بود یک وقت ما اذیت نشویم. بسیار هم خوب برخورد کرد. با خودم فکر می کردم لازمه یه دوره ی اجباری کار خبرنگاری برای این افراد داشته باشیم تا درکشون یکم بالا برود.



خواب اصحاب کهفم آرزوست

این ماه ١٠٠ ساعت کار کردم بغیر از حساب کارهایی که می ارم و تو خونه انجام می دهم

اما به اندازه هزار سال خسته ام


+نمی خواهم نا شکری کنم

ولی نمی دونم چرا تا می آید زندگی امون رو یه روال خوشی بیفته و دور و برمون خبرهای خوش بشه یه اتفاقی می افته 


++ من بیشتر از برادرم کار می کنم خداییش مرد هم مردهای قدیم

به مامانم می گم مرد خونه منم بابا

مصائب کاری

اندر مصائب کاری ما این است که یه سری یهو  خواب نما می شون تصمیم می گیرن تو ترکیه کودتا کنند اون وقت تو یه کشور دیگه در حالی که صبح ٧ بیدار شدی و کلی هم روزش استخر رفتی و پینگ پنگ بازی کردی درحالی که می رفتی که زود تر به آغوش رخت حواب بری تا فرداش ٧ صبح پاشوی مجبور می شوی تا سه و نیم بیدار بمونی خبر دنبال کنی و خبر بگذاری.



گافی که بخیر گذشت

خب باید بهتون بگم داشت بلایی به سرم می اومد که اگر زودتر نفهمیده بودم و می شد آن چه که نباید می شد مدیر مسئولمون کله ام و می گذاشت روی سینه ام و الان باید برای خوردن حلوا تشریف فرما می شدین.

داستان از این قرار بود که می خواستم با سلطانی فر  معاون رییس جمهور و رییس میراث فرهنگی مصاحبه بگیرم. از اول هفته هی زنگ زدم بهش رو مخش رفتم تا اخر دوشنبه و باهاش مصاحبه رو گرفتم. چه قدر هم خوب برخورد کردو خوش اخلاق بود.

وقتی داشتم مصاحبه رو تنظیم می کردم بین حرف هایش گفت یک برادرم معاون رییس جمهور است. برایم جالب شد که چه باحال دوتا برادر معاون رییس جمهور اند.

هم زمان تو تحریریه گفتم بچه ها این داداشش هم معاون رییس جمهوره!

و تو گوگل سرچ کردم که نمی دونم چرازهی به خودش رسیدم :/

یکی از همکارها با تعجب گفت نداریم دو تا سلطانی فر ها

و هم زمان یکی دیگه گفت نکنه با داداشش مصاحبه گرفتی

و ما می گشتیم ببینیم حالا داداش سلطانی فر کیست.

خلاصه این که همکار گرام شماره برادرش رو به من داده بود و ما داشتیم مصاحبه برادرش رو به اسم معاون رییس جمهور می زدیم. بعد هم طرف تکذیب می کرد همه جا هم پر می شد گاف فلان رسانه منم می رفتم بهشت زهرا.

هرچند گریه ام در اومد که مجبور شدم دویاره یکی رو پیدا کنم مصاحبه بگیرم اما همه اش فکر می کنم چه خوب شد فهمیدم.