یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

غرور مردونه

دیشب بچه های دفتر رو با یه سری از دوستان رسانه ای امون افطار بیرون دعوت کردم

چیز واضحی بود که میزبان منم و تمام هماهنگیا که شام و چه قدر بعد افطار بیاره و ... با من بود.

وقتی که تموم شد خواستم برم و حساب کنم که امیر نگذاشت 

گفت حساب می کنه بعدا من باهاش حساب کنم

از این غرور مردونه ای که دلش نمی خواهد جلو چندین تا مرد من دست کنم تو کیفم خوشم می اید و برایم لذت بخشه

در اصل ماجرا فرقی نداشت و همه می دونستن که مهمون من هستند اما خب یه سری رفتار ها به نظرم شعور و توجه و احترام طرف مقابله و البته یه حس خوشایند درونی که ممکنه بقیه در شرایط مشابه این حس و نداشته باشن و حتی بهشون بر بخوره!

نظرات 2 + ارسال نظر
مگهان چهارشنبه 2 تیر 1395 ساعت 00:17

امیر کیست؟


کامنت یک فضول بدبخت =)))))

پسر خاله ام که مدیر مسئول جاییه که کار می کنم
برای دوری از شائبه زن و بچه داره و این که کلا نوه های مادریم با هم مثل خواهر و برادر رفتارمون
البته با رعایت محرم نا محرمی ها
اتفاقا تو ذهنم بود پایینش بگم اینا رو یادم رفت

farshad سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 16:27

نمیدونم...حقیقت به شخصه خیلی رو این حس حساس نیستم...شاید به خاطر اینکه تبعیض هایی که به بهانه های جنسیتی برای پدر و مادرم از دوران کودکی تا الان تو خونواده هاشون گذاشتن باعث شده سعی کنم با هر دو جنس تا حد زیادی مثل هم برخورد کنم....

خیلی زیلد مربوط به شخصیت طرف داره به من حس مهم بودن می دهد اما خواهرم از این رفتارا بدش می ایدو بهش بر می خوره باید دید هرکس چه نگاهی داره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.