یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

یادداشت های یک نیمچه روزنامه نگار

نوشتن هم اعتیاد آور است

شهرزاد

مهدی سلطانی: همیشه یه چیزی از وجود معشقوق تو قلب عاشق ته نشین می شود حتی اگه همدیگه رو ترک کنند.

سندی برای آیندگان

این عکس رو گرفتم تا این جا بگذارم و بگم اگر یک زمانی روزنامه نگار موفقی شدم جون کندم تلاش کردم و خواستم که کارم رو به بهترین شکل ممکن انجام بدهم.

اره از ترم اول رفتم سرکار و پارتی داشتم. اما دارم جون می کنم که نشوم کسی که فقط به خاطر پارتی مشغول به کارشده و هیچ چیزی هم یاد نگرفته.که بهم نگن فقط به خاطر پارتیش سر کار مونده.

هفته ی مشقت باری رو داشتم که چندان هم نتیجه ی مطلوبی نگرفتم. غصه ام شده بود از این همه تلاشی که نتیجه ی دلخواه نداد. اما الان با خودم فکر کردم این هم یک تجربه است. یک درس و یک پل برای تضمین موفقیتم در آینده.

این هفته کل صفحه جامعه با من بود. دیر شد اون قدر هم خوب نشد اما مهم این است تا ۱۱ شب دفتر موندم برای کارم و الان تا صبح بیدار موندم تا کارم رو سرهم بندی نکنم. مهم این است خودم می دونم تو زندگیم بعد از کنکور این بار دومی بود که برای موضوعی این چنین تلاش کردم و خب باعث دلگرمیه سردبیر فوق العاده دوست داشتنی امون هم این همه تلاشم رو دید.

اما خب همیشه می گه ما مکلف به نتیجه ایم و نه تلاش!

و به نظرم این تو کار و رشته ام یک اصل مهم است.